فلسفه طبقاتی ، جهان بینی طبقاتی

این روز ها دارم به این فکر می کنم که چقدر شخصیتی که من امروز دارم به درآمد پدرم ، و به جایگاه اقتصادی خانوادم مربوط میشه. مطمئنا اگه پدرم یا خانوادم پول بیشتری داشت شخصیت من هم تغییر می کرد. شاید پر حرف تر میشدم کمی بی خیال تر ، کمی بی فکر تر. شاید اون موقع توی معادله زندگیم این پارامتر پول نبود که جواب آخر رو تعیین می کرد. باید فکر کرد و دید که چه پارامتر های دیگه ای میتونه جواب رو  تحت تاثیر قرار بده. پول یه جبر خاصی توش هست. نمیشه بیش از اندازه ای که برات تعیین شده داشته باشی ، هیچ راهی نداره. ولی این وسط پارامتر های دیگه ای هم هست. مثل آزادی های شخصی ، که برعکس پول به نظر من ، کاملا دست خود آدمه . اصلا اون زمانی که خودش تصمیم میگیره کاری رو که دوست داره انجام بده به بلوغ میرسه.
مشکل من با جبر طبقاتی ه که ما توش قرار گرفتیم. چرا فقط به بالا نگاه کنیم. اون کسی هم که پدرش کارگر روز مزد ساختمونیه ، وقتی برای این سوسول بازی های امثال ما ها نداره. اون از همون وقتی که هیجده سالش میشه شاید هم خیلی زودتر مجبوره بره سر کار. دیگه فرصتی برا دانشگاه رفتن این ها هم نیست. اون نمیتونه هیچ وقت دغدغه های من رو داشته باشه و من هم نمیتونم دغدغه های اون رو داشته باشم.
به همین راحتی دوتا فلسفه شکل میگیره، من جیبم پره و میخوام پول هامو خرج کنم و حالا باید ببینم کجا «میتونم »پولم رو خرج کنم. و دغدغه آزادی دارم. چون پارامتر آزادی برای من تعیین کننده جواب آخره.
و برای اون پول مهمه تا بتونه خواسته هاش رو برآورده کنه. و این پارامتر تعیین کنندشه.
به نظرم میشه این رو جور دیگه ای هم بسط داد. در ارتباط ام با دختر های هم طبقه و یا حتی طبقات پایین تر از طبقه ای که من توش قرار گرفتم . دختر ها دغدغه های آزادی بیشتری دارن. اون ها اندازه من و شاید کمتر پول دارن ولی دغدغه آزادی دارن. و این نشات گرفته از جامعه مردسالاره که اون هارو محدود تر نگه میداره و آزادی مهم تر از پول میشه. و جالب تر اینکه دختر ها خودشون این ناتوانی رو بیش تر از اونی که بهشون گفته بشه قبول میکنن و به جای اینکه شروع به حرکت کنند و تا جایی به پیش برن که بهشون اعتراض کنن ، خودشون شروع به اعتراض می کنند ، اعتراض به جامعه ای که هیچ هم اون ها رو جدی نمیگیره. و البته سیستم دیگه ای برای کنترل هم هست ، دغدغه پوله که آدم رو صبح از خواب بیدار میکنه و میفرسته بیرون و اینلا کی حاضره صبح زود پاشه ؟ حالا جامعه مردسالار میاد و دختر هارو از لحاظ مالی تامین میکنه ، و خب دختر ها نسبت به پسران هم طبقه شون دغدغه مالی کمتری دارند ، به همین خاطر هم هست که در شرایط کاری برابر به حقوق کمتر راضی میشن. وخب نتیجه این میشه که با کاهش قدرت مالیشون ، و البته رضایت دادن شون ، میشه دغدغه آزادی رو هم از بین برد.
حقیقت اینه که من بیشتر این صدای اعتراضات فمینیستی رو که میشنوم بیشتر برام یک غر زدن زنانه است تا نوعی اعتراض. ( برای مثال شما به همین صفحه آزادی های یواشکی مراجعه کنین. )
حالا اما بحث من بیشتر از اینکه در مورد زنان باشه در مورد روابط شخصیمه . اینکه دختران هم طبقه من دغدغه های متفاوتی دارن ( به جز موارد خاص) و این خودش فلسفه متفاوتی رو ایجاد میکنه.

و خب وقتی آدم میخواد زندگی کنه ، تو جامعه باشه ، با انسان ها مراوده داشته باشه ، دوست و رفیق پیدا کنه ، و لذت ببره ، دوست داره درک بشه ، و این درک شدن مستلزم اینه که جهان بینی دو طرف حالا نه لزوما عین هم بلکه نزدیک هم باشه. و خب وقتی طرف مقابل شما پیشنهادی میده ، شما رد اش کنید یا انجام اش بدید در حالی که چند روز بی پول بگذرونید. خلاصه اینکه هیچ کس دوست نداره موقع با دوستان بودن و لذت بودن به پارامتر پول فکر کنه. اینطور میشه که طبقات شکل میگیرن و از هم دور میشن.
و به نظرم هیچ هم این درست نیست که میگن دوستی هیچ هم به پول مربوط نیست.
این تحلیل ما از پول و ارتباط اش با روابط انسانی ، که خب البته خیلی هم قابل اعتماد نیست.